جدول جو
جدول جو

معنی غبار برآوردن - جستجوی لغت در جدول جو

غبار برآوردن
(یِ رَ / رِ تَ)
صاحب مجموعۀ مترادفات، غبار برآوردن از چیزی را مترادف خراب و ویران شدن و ویران کردن خانه و جز آن آورده است. رجوع به مجموعۀ مزبور ص 138 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ خُ تَ)
کنایه از آن است که حیوان از شدت تشنگی زبان خود را از دهان برمی آورد. (از بهار عجم) (ارمغان آصفی) (آنندراج). لقلقه، زبان برآوردن مار و جنبانیدن آن. (منتهی الارب) :
از بس که گشت بیدل لب تشنۀ زلالم
چون خط زبان برآورد بر کوثر تبسم.
میرزا بیدل (از آنندراج).
، شروع به سخن کردن. آغاز تکلم کردن. زبان برگشادن. لب به سخن گشودن. بزبان آمدن:
برآورد پیر دلاور زبان
که ای حلقه درگوش حکمت جهان.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ ذَ رَ)
رستن بال بر اندام طیور. پیدا آمدن بال بر طیور، نمودن. بجلوه درآوردن:
گشتم از بالای رضوان منفعل
با قدش گو سرو را بالا مده.
ظهوری (از آنندراج).
، زیاده از حد نمودن. بیش از حقیقت جلوه دادن. در امری مبالغه کردن. بکاری شاخ و برگ دادن: مرد که برایستاد، نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را عادت آن است که چنین کارها را بالا دهند و از عاقبت نیندیشند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 157) ، تعریف کردن. (آنندراج).
- آتش فتنه را بالا دادن، مجازاً دامن زدن. فتنه را تیز کردن: کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد. (سندبادنامه ص 77)
لغت نامه دهخدا
(یِ رَ / رِ زَ دَ)
مراد بی رونق شدن. (از فرهنگ سکندرنامه، آنندراج) ، گرد انگیخته شدن:
در راه غمش دواسبه راندم
یک ذره غبار برنیامد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
گرد بر آوردن در هوا. یا غبار بر آوردن از جایی یا چیزی. آن را خراب کردن ویران ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار برآوردن
تصویر کار برآوردن
انجام دادن کار: (در آن کوشیدیم که هر چه زودتر کار برآوریم و دستوری خواستیم) (مجمل التواریخ و القصص)
فرهنگ لغت هوشیار
یا غبار آوردن چشم. خیرگی به هم رسانیدن چشم، پیدا شدن سفیدی در چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبار برآمدن
تصویر غبار برآمدن
((~. بَ مَ دَ))
کنایه از کساد شدن، از رونق افتادن
فرهنگ فارسی معین